گنجشکی با عجله و تمام توان به آتش نزدیک می شد و برمی گشت!
پرسیدند : چه می کنی ؟
پاسخ داد : در این نزدیکی چشمه آبی هست و من مرتب نوک خود را پر از آب می کنم و آن را روی
آتش می ریزم !
گفتند : حجم آتش در مقایسه با آبی که تو می آوری بسیار زیاد است و این آب فایده ای ندارد!
گفت : شاید نتوانم آتش را خاموش کنم ، اما آن هنگام که خداوند می پرسد : زمانی که دوستت
در آتش
می سوخت تو چه کردی؟
پاسخ میدهم : هر آنچه از من بر می آمد
MAN O ARTIM
نظرات شما عزیزان:
شکرخدا دوتا رفیق اینطوری دارم
پاسخ:خوشبحالت
دختره میگه من ۲ جام نوشیدنی برای شما میارم
تو یکیش زهر ریختم . . .
هرکس زنده بمونه اون با من ازدواج میکنه . . .
رفیق اولی میخوره میگه : به سلامتی این که من بمیرم و رفیقم به عشقش برسه . . .
رفیق دومی میخوره میگه : به سلامتی این که من بمیرم و رفیقم به عشقش برسه . . .
بعد دختره یه پیک میخوره میگه زهر تو این بود !
میخورم به سلامتی این که رفاقت این دو رفیق به هم نخوره . . .
سلام عسیسم من لینکیدمت